کد مطلب:225624 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:235

شروع مناظره
جاثلیق گفت: «جناب خلیفه! من چه گونه بحث و گفت و گو كنم، در حالی كه با هم قدر مشتتركی نداریم؛ زیرا او به كتابی استدلال می كند، كه من منكر آن هستم، و به پیامبری عقیده دارد، كه من به او ایمان نیاورده ام.» در اینجا، عالم آل محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: «ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال كنم، اقرار خواهی كرد؟» جاثلیق گفت: «چه گونه می توانم گفتار انجیل را انكار كنم! آری! به خدا سوگند! اقرار خواهم كرد، هر چند به ضرر من باشد!»

امام رضا علیه السلام فرمودند: هر چه می خواهی، بپرس و جوابش را بشنو.» جاثلیق گفت: «درباره ی نبوت حضرت عیسی علیه السلام و كتابش چه می گویی؟ آیا چیزی از این دو را انكار می كنی؟» امام علیه السلام در جواب عرض داشتند: «من به نبوت حضرت عیسی علیه السلام، و كتابش، و به آنچه به امتش بشارت داد، و حواریون علیهم السلام به آن اقرار كرده اند، اعترف می كنم؛ و به نبوت آن عیسی علیه السلام كه اقرار به نبوت حضرت محمد صلی الله علیه و آله و كتابش نكرده، و امتش را به آن بشارت نداده، كافرم!» جاثلیق گفت: «آیا به هنگام قضاوت، از دو شاهد عادل استفاده نمی كنی؟» امام علیه السلام عرض كردند: «آری!» جاثلیق گفت: «پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود، از كسانی كه نصاری شهادت آنان را مردود نمی شمارند، بر نبوت محمد صلی الله علیه و آله اقامه كن، و از ما نیز بخواه كه دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.» آن گاه امام علیه السلام فرمودند: «هم اكنون انصاف را رعایت كردی، ای نصرانی! آیا كسی را كه هم عادل باشد، و هم نزد مسیح (علی نبینا و آله و علیه السلام) نیز مقدم بود، می پذیری؟» جاثلیق گفت: «این مرد عادل كیست؟ نامش را ببر!» امام علیه السلام فرمودند: «درباره ی یوحنای دیلمی چه می گویی؟» جاثلیق گفت: «به محبوبترین شخص نزد حضرت مسیح علیه السلام اشاره كردی.» آن گاه حضرت فرمودند: «تو را سوگند می دهم! آیا انجیل این سخن را بیان می كند كه یوحنا گفت:



[ صفحه 41]



حضرت مسیح علیه السلام مرا از دین محمد عربی صلی الله علیه و آله باخبر ساخت و به من بشارت داد كه بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد. من نیز به حواریون علیهم السلام بشارت دادم، و آنها نیز به او ایمان آوردند.

جاثلیق گفت: «آری! این سخن را یوحنا از حضرت مسیح علیه السلام نقل كرده، و بشارت به نبوت مردی و همچنین بشارت به اهل بیت علیهم السلام و امتش داده است؛ اما نگفته است این مسأله در چه زمانی واقع می شود، و این گروه را برای ما نام نبرده تا آنها را بشناسیم.» آن حضرت (روحی له الفدا) عرض داشتند: «اگر ما كسی را بیاوریم كه انجیل را بخواند، و آیاتی از آن را كه نام حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام و امتش در آنها می باشد، تلاوت كند، آیا ایمان به او می آوری؟» جاثلیق گفت: «بسیار خوب است!» امام رضا علیه السلام رو به نسطاس كرده، و خطاب به او گفت: «آیا سفر سوم انجیل را از حفظ داری؟» نسطاس گفت:«بلی! از حفظ دارم.» آن گاه امام علیه السلام رو به رأس الجالوت - بزرگ یهودیان - كرده و گفت: «آیا تو هم انجیل را می خوانی؟» رأس الجالوت گفت: «آری! به جان خودم سوگند! می خوانم.» امام علیه السلام خطاب به او فرمودند: «سفر سوم را برگیر. اگر در آن ذكری از حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام بود، به نفع من شهادت بده؛ و اگر نبود، شهادت نده.» سپس آن حضرت علیه السلام سفر سوم انجیل را با لحن زیبایی قرائت كردند، تا به نام پیامبر بزرگ اسلام صلی الله علیه و آله رسیدند. آن گاه توقف كردند، و رو به جاثلیق كرده و فرمودند: «ای نصرانی! تو را به حق حضرت مسیح علیه السلام و مادرش (سلام الله علیها)! آیا قبول داری كه من از انجیل باخبرم؟» جاثلیق اعتراف كرد: «آری! قبول دارم.» آن گاه امام علیه السلام نام مقدس پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و اهل بیتش علیهم السلام را برای او تلاوت كرد، و سپس پرسید: «چه می گویی؟ این سخن عیسی بن مریم علیه السلام است. اگر آنچه را كه انجیل در این زمینه می گوید، رد كنی، حضرت موسی و حضرت عیسی علیهم السلام، هر دو را تكذیب كرده و كافر شده ای.» جاثلیق به ناچار لب به اعتراف شود و گفت: «من آنچه را از انجیل برای من روشن شده است، انكار نكرده و به آن اعتراف می كنم.» آن گاه حضرت علیه السلام خطاب به جمعیت فرمودند: «همگی شاهد باشید كه او اقرار كرد!»

آن گاه مجددا رو به جاثلیق كرده و از او پرسید: «حال هر سؤال دیگری داری، بپرس!» جاثلیق خطاب به آن حضرت گفت: «از حواریون حضرت عیسی بن مریم علیهاالسلام خبر بده،



[ صفحه 42]



كه آنها چند نفر بودند؛ و نیز بگو كه علمای انجیل چند نفر بوده اند.» امام علیه السلام فرمودند: «از شخص آگاهی سؤال كردی. حواریون دوازده نفر بودند، كه اعلم و افضل آنها لوقا بود؛ و اما علمای بزرگ انصاری! آنها سه نفر بودند: اول، یوحنای اكبر، در سرزمین باخ؛ دوم، یوحنای دیگر، در قرقیسا؛ سوم، یوحنای دیلمی، در رجاز، كه نام پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیتش نزد وی بود؛ و او بود كه به امت حضرت عیسی علیه السلام و بنی اسرائیل بشارت داد.» آن گاه حضرت ادامه دادند: «ای نصرانی! به خدا سوگند! ایمان به آن عیسی علیه السلام داریم، كه ایمان به حضرت محمد صلی الله علیه و آله داشت؛ ولی تنها ایرادی پیامبر شما، حضرت عیسی علیه السلام این بود كه او كم روزه می گرفت و كم نماز می خواند.» ناگهان! جاثلیق متحیر شد و گفت: «به خدا سوگند! علم خود را باطل كردی، و پایه ی كار خویش را ضعیف نمودی. من گمان می كردم تو اعلم مسلمانان هستی!» امام رضا علیه السلام با خونسردی و متانت خاصی پرسیدند: «مگر چه شده؟» جاثلیق گفت: «به خاطر اینكه می گویی، عیسی علیه السلام كم روزه و كم نماز بود؛ در حالی كه حضرت عیسی علیه السلام حتی یك روز را افطار نكرد، و هیچ شبی را به طور كامل نخوابید. او صائم الدهر و قائم الیل بود.» حضرت ابوالحسن علیه السلام از او پرسیدند: «برای چه كسی روزه می گرفت و نماز می خواند؟» جاثلیق حیران ماند! نتوانست پاسخ بگوید، و ساكت شد؛ زیرا اگر اعتراف به یگانگی خدا و عبودیت حضرت عیسی علیه السلام می كرد، با عقیده ی او سازگار نبود.

آن حضرت كه با دریای علم خود، جاثلیق را به عجز آورده بود، خطاب به او گفت: «ای مرد نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.» جاثلیق متواضعانه در برابر امام علیه السلام گفت: «بفرمایید! اگر بدانم، پاسخ می دهم.» امام علیه السلام از او پرسیدند: «آیا تو انكار می كنی كه حضرت عیسی علیه السلام مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می كرد؟» جاثلیق كه در بن بست قرار گرفته بود، مجبور شد ناچار طبق عقیده اش جواب دهد و گفت، «انكار می كنم؛ زیرا آن كس كه مردگان را زنده كند، و كور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد، او پروردگار است، و مستحق الوهیت.» امام علیه السلام فرمودند: «حضرت الیسع علیه السلام نیز همین كار را می كرد. او بر آب راه می رفت، مردگان را زنده می كرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا می داد؛ اما امتش قائل به الوهیت او نشدند، و كسی هرگز او را عبادت نكرد. حضرت حزقیل پیامبر علیه السلام نیز همان كار حضرت مسیح علیه السلام را انجام



[ صفحه 43]



می داد.» آن گاه به رأس الجالوت كرده و فرمودند: «ای رأس الجالوت! آیا این آیه را در تورات می یابی، كه می گوید، بخت النصر در زمان حكومتش با بیت المقدس مبارزه كرد، اسیران بنی اسرائیل را به بابل آورد خداوند حضرت حزقیل را به سوی آنها فرستاد، و او مردگان آنها را زنده كرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، و هیچ كس جز منكران حق، آن را انكار نمی كند.» رأس الجالوت تأیید كرد و گفت: ما این را شنیده ایم و می دانیم.» آن گاه امام علیه السلام فرمودند: «راست می گویی، ای یهودی! این سفر از تورات را بگیر.» آن گاه با صدای مبارك خود، آیاتی از تورات را قرائت كرد. مرد یهودی از تسلط عجیب امام علیه السلام بر تورات در شگفت فرو رفت!

تمام جمعیت حاضر، ساكت و مبهوت از علم وافر و عجیب آن حضرت علیه السلام شده بودند. آن حجت الهی، بار دیگر رو به جاثلیق كرد، و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله را درباره ی زنده شدن بعضی از مردگان به دست مباركشان، و همچنین شفای صدها بیماران غیر قابل علاج به دست ایشان را برشمرد، و آن گاه فرمود: «با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم. شما اگر به خاطر این معجزات، حضرت عیسی علیه السلام را خدای خود بدانید، باید حضرت الیسع علیه السلام و حضرت حزقیل علیه السلام را نیز معبود خویش شمارید؛ زیرا آنها نیز مردگان را زنده می كردند. حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیز پرندگانی را گرفت، سر برید، و آنها را در كوه های اطراف قرار داد. سپس به محض اینكه آنها را فرا خواند، همگی زنده شدند. حضرت موسی بن عمران علیه السلام نیز چنین كاری را در مورد هفتاد نفر، كه با او به كوه طور آمده بودند، و بر اثر صاعقه جان دادند، انجام داد، و آنها را به اذن خدای متعال زنده كرد.

تو هرگز نمی توانی این حقایق را انكار كنی، زیرا در تمام كتب آسمانی، از جمله: تورات، انجیل، زبور و قرآن كریم از آن سخن به میان آمده. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.» در اینجا، جاثلیق با حقارت تمام، به یگانگی خدای یگانه اعتراف كرد و گفت: «سخن تو، سخن حق است؛ و معبودی جز خداوند یگانه نیست.»

آن گاه آن ولی خدا، در مورد كتاب اشعیا از رأس الجالوت سؤال كرد. جاثلیق گفت: «من به خوبی از آن آگاهم.» امام علیه السلام فرمودند: «این جمله را به خاطر دارید



[ صفحه 44]



كه اشعیا گفت:

من كسی را دیدم كه بر درازگوشی سوار است - اشاره به حضرت عیسی علیه السلام - و لباس هایی از نور بر تن دارد؛ و كسی را دیدم كه بر شتر سوار است - اشاره به وجود مبارك حضرت محمد صلی الله علیه و آله - و خودش همانند نور می درخشد. آن دو اعتراف كردند: «آری! اشعیا چنین سخن گفته است.» حضرت رضا علیه السلام اضافه كردند: «ای نصرانی! این سخن را از حضرت مسیح علیه السلام در انجیل به خاطر داری، كه فرموده است:

من به سوی پرودگار شما و پرودگار خودم می روم، و بارقلیطا - حضرت محمد صلی الله علیه و آله - می آید، و درباره ی من شهادت به حق می دهد، و همه چیز را برای شما تفسیر می كند، آن گونه كه من درباره ی او شهادت به حق داده ام. [1] .

جاثلیق متعجبانه گفت: «آنچه را از انجیل می گویی ما معترف هستم.»

آن گاه آن خورشید امامت علیه السلام سؤالات دیگری درباره ی انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و نوشته شدن مجدد آن توسط چهار نفر به نام های: مرقس، لوقاء، یوحنا و متی، از آنها پرسید، كه جاثلیق با تنقاص جواب داد. او در حالی كه به كلی درمانده شده بود، و هیچ راه گریزی نداشت، مجددا حضرت رضا علیه السلام خطاب به او فرمود: «ای جاثلیق! هر چه دیگر می خواهی، بپرس!» جاثلیق از هر گونه سؤال دیگر خودداری كرد و گفت: «اكنون شخص دیگری غیر از من سؤال كند. قسم به حق مسیح علیه السلام! گمان نمی كنم در میان مسلمانان مانند شما باشد!»

به كمك فضل الهی، حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام با پیروزی كامل از این مباحثه لفظی بیرون آمد. همان طور كه امام علیه السلام از قبل به نوفل گفته بود، مأمون نه تنها به هدف خود از ترتیب دادن این مناظره دست نیافت، بلكه به شدت هم پشیمان شده بود؛ زیرا عظمت ان ولی مطلق الهی بر همگان و حاضرین در جلسه به اثبات رسیده بود، و عجز و خواری دشمنان آن حضرت به دست خودشان برای مردم روشن شده بود. عموی



[ صفحه 45]



بزرگوار آن حضرت نیز [2] .

همراه با بنی هاشم با خوشحالی و سرور تمام، مجلس مناظره را ترك كردند! [3] .

همان طور كه قبلا متذكر شدم، دامنه ی علمی ائمه ی معصومین (علیهم السلام) از دایره ی فكری غیر معصومین و ما انسان های حقیر دنیاطلب خارج است. علم آنها دریای بی ساحلی است، كه جز خود آن وجودهای مبارك، كس دیگری قادر به درك و فهم آن مخازن علم الهی نمی باشد. اگر تمامی متفكرین و محققین شیعه هم جمع شوند، قادر به درك و بیان ذره یی از آن خورشیدهای فروزان و رموز خلقت عالم هستی خواهند بود، چه رسد به قلم ناچیز این حقیر! بنده فقط به دلیل كه نام ما هم جزو كاتبین آن وجود مبارك ثبت شود، و گوشه ی چشم آن فرزند حیدر، به این حقیر بیفتد، شروع به نگارش این مجموعه نمودم؛ و گرنه، این حقیر كجا و قلم فرسایی برای عالم آل محمد صلی الله علیه و آله كجا!

البته لازم به ذكر است كه، از آن حضرت مناظره های متعددی كه دارای نكات جالب و ظریفی می باشند، به یادگار مانده، كه از دایره ی این بحث مختصر خارج است؛ اما طالبین گرامی را به كتب و منابع آنها ارجاع می دهم. علاوه بر اینها، احادیث فراوانی نیز در كتب معتبر، از آن بزرگوار روایت شده، كه در بخش های بعدی، چهل حدیث از سخنان گهربار این امام همان علیه السلام را خواهیم آورد، ان شاء الله!

علاوه بر مناظرات فوق، كه به طور رسمی از طرف دربار برگزار می شد، سایر مردم از فرقه ها و مذاهب مختلف نیز سؤالات فراوانی از آن امام همام علیه السلام می نمودند، كه به ذكر چند نمونه می پردازیم.

صاحب نثر الدار آورده است: روزی فضل بن سهل، وزیر زیرك و حیله باز مأمون - در مجلسی كه مأمون نیز حضور داشت، آن حضرت را مورد سؤال قرار داد و پرسید: «ای



[ صفحه 46]



ابوالحسن! آیا مردمان مجبورند؟» امام علیه السلام جواب دادند: «خداوند، دادگرتر از آن است كه بنده ی خود را مجبور، و سپس عذابش كند.» فضل بن سهل بار دیگر پرسید: «پس آیا بندگان، رها شده و آزادند؟» امام علیه السلام در پاسخش فرمودند: «خداوند، حكیم تر از آن است، كه بنده اش را واگذارد، و او را به خودش رها كند.»

همچنین در كتاب تهذیب التهذیب آمده است كه، مبرد از ابوعثمان مازنی نقل كرده است: فردی از امام رضا علیه السلام پرسید: «آیا خداوند بندگانش را به آنچه توان ندارند، تكلیف می فرماید؟» عالم آل محمد علیه السلام در پاسخ گفت: «خدا عادل تر از این است.» او مجددا سؤال نمود: «بندگان می توانند هر كاری خواستند، انجام دهند؟» امام علیه السلام در پاسخ او گفت: «آنان ناتوان تر از این هستند.» البته منظور آن حضرت این است كه، بندگان نمی توانند هر كاری كه خواستند، بدون مشیت الهی انجام دهند.

و اما، تألیفات امام رضا علیه السلام عبارتند از:

1. سه رساله از آن حضرت، كه شیخ صدوق در عیون اخبارالرضا ذكر كرده است.

2. رساله یی كه آن بزرگوار بنا به درخواست مأمون ملعون راجع به كلیات حلال و حرام و فرایض سنن تألیف نمود، كه توسط فضل بن سهل ذوالریاسین از آن امام علیه السلام دریافت شد.

3. الرسالة المذهبیه یا رسالة الذهبیه در طلب؛ و آن را بدین جهت ذهبیه خوانده اند، كه دستور داد آن را با خط طلا بنویسند.

4. كتاب فقه الرضا علیه السلام، كه از زمان مجسلی اول به بعد شهرت یافت. مجلسی اول و دوم در بحارالأنوار، و قاضی امیر سید حسین اصفهانی و سید مهدی بحرالعلوم در فوائد الرجالیه، و شیخ یوسف بحرانی و عده یی از علمای قدیم و از معاصران محدث بزرگ، جناب میرزا حسین نوری در كتاب مستدرك الوسایل آن را مورد تأیید قرار داده، و روایات آن را طی ابواب مختلف بازگو كرده است.

5. صحیفة الرضا علیه السلام كه از مصادر بحارالأنوار است، و مرحوم محدث نوری از آن در مستدرك الوسایل مسند الرضا ذكر كرده؛ همچنان كه در مجمع البیان نیز آمده است؛ و در كشف الغمه به نام رضویات ذكر شده است.



[ صفحه 47]



6. عللی كه فضل بن شاذان آنها را به طور كامل از آن امام همام علیه السلام شنیده، و مكتوب نموده است.

7. آنچه محمد بن سنان در پاسخ پرسش هایی كه از محضر مبارك امام می نموده، در قالب علل احكام شرعی نوشته است.

اكنون، مبحث بعد علمی را با حدیث زیبای سلسلة الذهب به پایان می بریم.


[1] انجيل، يوحنا، ابواب 16 - 15 - 14.

[2] مهدي پيشوايي، سيره ي پيشوايان، ص 526 - 517.

[3] مجموعه آثار كنگره ي جهاني حضرت رضا (ع)، ج 1، ص 451،432. مقاله آيت الله مكارم، سيره ي پيشوايان، ص 517.